دوچرخه سواری پر دردسر صدای قل قل سماور ،سکوت صبحگاهان را پرکرده بود...مادر مثل همیشه مشغول آماده کردن بساط صبحانه بود و در حالی که چشمان پف کرده و خواب آلودش را با دست مالش میداد، خمیازه عمیقی کشید و یه لحظه به ساعت دیواری ...